در حاشیه هفته
علی جوادی
آزادی٬ عدالت اجتماعی٬ نان
این شعاری است که اکنون در میدان التحریر فریاد زده میشود. و این بیان فشرده مطالبات جنبشی است که خواستش نه تنها پایان دادن به استبداد سرمایه در مصر و نماینده آن حسنی مبارک بلکه پایان دادن به استبداد و نابرابری و فقر و فلاکت همگانی است. این شعار جنبشی است که پایه اجتماعی آن را کارگر و توده های مردم زحمتکش و نسل جوان جامعه تشکیل میدهد. توده های مردمی که خواستها و مطالباتشان تغییر یک مستبد سرمایه با فرد یا جمع دیگری از مستبدان سرمایه نیست. خواهان آزادی است. آزادی همگان٬ آزادی بی قید و شرط٬ جامعه ای آزاد٬ بدون زندانی سیاسی٬ بدون محدودیت در ابراز وجود سیاسی و اجتماعی. خواهان عدالت اجتماعی اند٬ برابری میخواهند. بر علیه هر گونه تبعیض و نابرابری به میدان آمده اند. خواهان برابری سیاسی و اجتماعی اند. برابری زن و مرد٬ برابری همگان بعنوان شهروندان آزاد و متساوی الحقوق. اما نه فقط برابری حقوقی و سیاسی٬ بلکه برابری اجتماعی. برابری در برخورداری از مواهب اجتماعی و محصولات اجتماعی که حاصل تلاش و دسترنج نیروی تولید کننده جامعه است. برابری اقتصادی. برابری انسانها. برابری که متضمن تساوی همگان در جامعه است. و بالاخره این مردم نان میخواهند. گرسنه اند. از مواهب زندگی مادی و اجتماعی محرومند. نان مترادف سمبلیکی برای رفاه است. خواهان رفاه و زندگی شایسته انسان قرن بیست و یکم اند.
از پیش معلوم بود که وضعیت موجود دوامی نخواهد داشت. توافقات و موقعیت کنونی کاملا شکننده و ناپایدار از هر دو جهت بودند. نه بورژوازی میتوانست به وضعیت موجود و عقب نشینی و ضرباتی که توده های مردم در اعتراضاتشان به رژیم سرمایه تحمیل کرده بودند٬ رضایت دهد و نه توده های مردم که برای در دست گرفتن سرنوشت زندگی خود و رقم زدن آینده به میدان آمده بودند و تاریخ معاصر را شکل دادند میتوانستند به این وضعیت رضایت دهند. اوضاع بدون تردید باید تغییر میکرد .
طرح شعار "آزادی٬ عدالت اجتماعی٬ نان" در میدان التحریر نشان پیشروی و قرار گرفتن جنبشی در راس تحولات سیاسی جامعه است که میخواهد و ناچار است برای پیشروی مناسبات اقتصادی و سیاسی موجود را در هم بشکند. ناچار است از محدودیتهای ایجاد شده توسط دولت موقت سرمایه که اکنون ارتش در راس آن قرار گرفته است٬ فراتر رود. ناچار است که تقدس سرمایه و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و توزیع اجتماعی را در هم بشکند. این چپ جامعه است که پا را فراتر گذاشته است و بالاخره توانسته التحریر را با شعارهای روشن و بدون تفسیر خود تسخیر کند.
این جنبش از هم اکنون لرزه بر اندام تمامی نمایندگان رنگارنگ بورژوازی و جنبشهای دست راستی و اسلامی و ناسیونالیستی انداخته است. جنبشی است که دیگر شبح نیست. واقعیت زنده و خیره کننده ای است. بی دلیل نیست که البرادعی پیش از اینکه میدان التحریر رنگ سرخ برخود بگیرد٬ هراسش را از قدرت گیری و گسترش این جنبش اعلام کرده بود.
قدرت گیری این جنبش عین قدرت گیری جنبش ما است. پیشروی و پیروزی این جنبش پیشروی و پیروزی ماست. هیچ مرز و محدوده ای٬ هیچ ناسیونالیسم و تنگ نظری کوری نمیتواند جنبش کمونیسم کارگری را از دستاوردهای خود در سایر جوامع محروم کند. ما نیز به سهم خود با پافشاری بر گسترش مبارزه برای "آزادی٬ برابری٬ رفاه" و یک جمهوری سوسیالیستی که متضمن تحقق این خواستهای پایه ای و دیرینه توده های کارگر و مردم زحمتکش است٬ این پیوندها را تعمیق خواهیم کرد.
"تورهای نامرئی سربازان گمنام امام زمان در صید شاه ماهی ها "
اخیرا وزیر اطلاعات حکومت اوباش اسلامی اعلام کرده است که "....در آینده نزدیک باید منتظر خبرهای جدیدی از تورهای نامرئی سربازان گمنام امام زمان در صید شاه ماهی های سیا و ضدانقلابیون خارج از کشور باشیم." در زمینه این اظهارات این سردسته یکی از جنایتکارترین حکومتهای معاصر باید به چند نکته اشاره کرد :
١ - بیانات مصلحی تنها تاکیدی بر خصلت جنایتکارانه رژیم اسلامی است. رژیمی که تاریخ حیاتش را با خون و استثمار و فقر و فلاکت نوشته اند. اما اراجیف وزیر اطلاعات حکومت اسلامی بیش از آنکه نشانگر طرحهای کشاف این رژیم آدمکش باشد٬ بیانگر موقعیت استیصال آمیز حکومتی است که حکم سرنگونی خود را از مردم دریافت کرده است. هر روز شکاف و جدالی ارکان حاکمیتش را به لرزه می اندازد. حکومتی که ترور و آدمکشی اصلیترین رکن حاکمیت سیاسی اش است٬ نیازمند این عربده کشی هاست. این نعره های جنگی حکومتی است که فریادش بیشتر از هر چیز ناشی از هراس خودش است.
۲ - اما این تهدیدات را نباید بدون پاسخ گذاشت. هر تلاش این اوباش را باید در هم شکست. پروژه انقلابی سرنگونی رژیم اسلامی در عین حال مستلزم در هم شکستن هر تلاش اطلاعاتی – امنیتی رژیم اسلامی است. برخی از تلاشهای این اوباش به قرار زیرند :
الف: درحال حاضر رژیم اسلامی توانسته است چه با بند و بست با پلیس بین المللی و چه با بکارگرفتن ظرفیتهای این دستگاه پلیسی تنی چند از عناصر شناخته شده اپوزیسیون چپ (برخی اعضای رهبری حزب حکمتیست) و راست (شهرام همایون مدیر کانال یک) را در لیست "تروریستهای" این ارگان بین المللی قرار دهد.
ب: دستگاه اطلاعاتی رژیم تبلیغات مسخره و کودنانه ای را علیه برخی از سازمانهای سیاسی با توسل به عناصری که در اثر انواع تهدیدها و گروکشی ها به خدمت این دستگاه آدمکش گرفته شده اند٬ آغاز کرده است. تبلیغاتی که عمدتا با پروند سازی های کثیف جنسی و مالی تلاش میکنند حرمت افراد را پایمال کنند.
ج: رژیم در عین حال یک مجموعه اقدامات سیاسی تبلیغاتی را علیه چپ جامعه و نیروهای متعدد آن آغاز کرده است که به درجات زیادی از شکل تلاشهای تبلیغات تاکنونی رژیم اسلامی متمایز است. این تلاشها اساسا متوجه ایجاد مانع در روی آوری فعالین جوان و نیروهای تازه ای است که برای مقابله با رژیم اسلامی راه حل چپ و کمونیسم را برمیگزینند.
مجموعه این اقدامات و همچنین طرح مسخره "مدحی" بیش از هر چیز نشان آن است که سیاست سرکوب و آدمکشی اسلامی کارآیی خود را نسبت به گذشته از دست داده است و بطوریکه حتی طراحان طرحهای امنیتی رژیم بر این امر واقف شده اند که باید چاره دیگری بیندیشند. چاره ای که اما از پیش شکست خورده است. این ترفندهای کودنانه رژیم اسلامی را در هم خواهیم شکست !
سرنگونی دولت اسد٬ موقعیت ویژه رژیم اسلامی!؟
تحولات منطقه تاثیر قابل ملاحظه ای بر موقعیت رژیم اسلامی در منطقه گذاشته است. پیش از این رژیم اسلامی توانسته بود با جنگهای منطقه ای به موقعیت ویژه ای در سطح خاورمیانه دست پیدا کند. جنگ آمریکا در عراق عملا زمین فراخی برای ترکتازی جنبش و رژیم اسلامی فراهم کرد. بغداد نیز به کعبه تروریسم اسلامی تبدیل شد. جنگ حزب الله و اسرائیل و همچنین جنگ اسرائیل و حماس از جمله عوامل دیگر تقویت کننده موقعیت ارتجاعی اسلام سیاسی در منطقه بودند. تا جائیکه دول غربی و رسانه های سخنگوی آنها به ناچار به باز تعریف موقعیت خود در قبال رژیم اسلامی پرداختند. دولت اسلامی هم بر مبنای همین موقعیت جدید و تازه یافته شده تلاش میکرد تا پر و بال خود را به سایر مناطق جهان کشانده و ائتلافات جدیدی را در سطح جهان در مقابله با تروریسم دولتی شکل دهد.
اما این روند با خیزش توده های مردم در شمال آفریقا و خاورمیانه کاملا قیچی شد. فاکتور جدیدی وارد معادلات منطقه شده بود. دیگر صحنه سیاست نه فقط در اختیار نیروها و دول دو قطب تروریسم جهان معاصر بلکه اساسا تحت الشعاع نیروی سومی٬ نیروی توده های مردم زحمتکش و نسل جوان معترض٬ قرار گرفته بود. گویا ورق به یکباره برگشت. همه آن غنائمی که در اثر جدالهای خونین دو قطب تروریستی و نیروهای متعدد آنها در جبهه های عراق و لبنان و فلسطین نصیب اسلام سیاسی شده بود٬ با اعتراضات و جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم در منطقه کاملا به سرعت تغییر کرد. نتیجتا در پس این تحولات موقعیت منطقه ای و بین المللی جمهورى اسلامی به شدت تضعیف شد .
به این تحولات منطقه ای ضربات سهمگینی را که جنبش سرنگونی و خیزش توده های مردم بپاخواسته در سال ۸۸ بر پیکر رژیم اسلامی وارد کرد اضافه کنید٬ ابعاد موقعیت جدید رژیم اسلامی بوضوح بیشتری نمایان میشود. این پیکر فرتوت اکنون چه در سطح منطقه و چه در سطح جامعه ایران در شرایط کاملا وخیمی قرار گرفته است.
پیوند و نزدیکی های سیاسی رژیم اسلامی و دولت ارتجاعی اسد در سوریه قدمتی به طول عمر رژیم اسلامی دارد. این اتحاد منطقه ای یک رکن گسترش اسلام سیاسی در لبنان و فلسطین بود. اکنون با زیر ضرب قرار گرفتن رژیم سوریه این مرکز مهم ارتجاعی سیاسی منطقه در سراشیبی سقوط قرار گرفته است. سقوط و سرنگونی رژیم سوریه کل معادلات منطقه را علیه رژیم اسلامی برهم خواهد زد. بی جهت نیست که یک مشغله مهم سپاه پاسداران آدمکشان اسلامی مقابله و سرکوب و اعتراضات مردم در سوریه است. اما مساله این است که رژیمی که خود ناتوان از مقابله با توده های مردم است٬ ستونهای زیر پایش به لرزش در آمده اند٬ توانایی چندانی در حفظ یک ارتجاعی همزاد خود در منطقه نخواهد داشت. *